روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پردهی تاریک شب شکافت
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت
روزی که گونه و لبِ یارانِ همنبرد
رنگ نشاط و خندهی گمگشته بازیافت
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
سوی ترانهها و غزلها و بوسهها
سوی بهارهای دلانگیز گلفشان