سنگی بر گوریبا این سطور آغاز میشود؛ یک راست سر اصل مطلب. دو جوان، مستعد، ادبدوست، در جستوجوی نام و کام و اهل قلم و بعد دیداری در سفر شیراز و ناگهان عشق و ازدواج. پیوند آن دو، جمع اضداد بود؛سیمینفرزند خانوادهای سرشناس، تحصیلکرده، ثروتمند و متجدد و جلال برآمده از تباری مذهبی و سنتگرا. شگفتزدگی دوستان و آشنایان، نصیحتها و زمزمهها؛ عشاق اما ثابتقدماند و سرانجام نیز خواست خود را بر کرسی مراد مینشانند. دو سه سال اول _به گفتهی جلال_ خوش و خرم، در فکر آرزوهای دور و دراز و البته گریزان از فرزندآوری. سپس اندکی نگرانی، مراجعه به پزشک، آزمایش پشت آزمایش و نهایتا روشن شدن ماجرا؛ همانی کهآل احمددر اولین جملهی کتاب میگوید. و این آغاز ماجرا است.